در اين بحث ابتدا به شناخت مفهوم شخصيت توجه كرده و سپس به بررسى عوامل اختلال در شخصيت و تشخصطلبى و آنگاه معرفى شخصيت قوى و بيان بيمارى شخصيت و علل تزلزل شخصيت رسيدگى نموده و داستانى ذكر كردهايم و علل احساس شكست و اختلال سرشتى شخصيت را آوردهايم و اختلال در صفات شخصيت و شخصيت نورتيك را مورد تحليل قرار دادهايم و به معالجه نورز و پسيكونورز اشاره نموده و به شخصيتهاى پسيكوتيك و مسئله فقر شخصيت اشاره نموده و چهار شرط ضرورى براى داشتن شخصيتى قوى را ارائه دادهايم و به بررسى ويژگى هاى مردم بى قيد و بند پرداخته و صفات شخصيتهاى متضاد را بررسى نمودهايم و آنگاه يك جامعه آزاد و مرفه واقعى را معرفى كرده، به رشد شخصيت، عوامل سقوط و رشد و تكامل شخصيت اشاره كردهايم و افراد نيكبخت و داراى شخصيت كامل و برجسته را معرفى نموده و سپس نتيجهگيرى كردهايم.
انسان داراى دو بُعد جسد (شخص) و روح (شخصيت) است كه گاهى دچار ناهنجارى هائى در هر يك مىشود و ما به بررسى آن مىپردازيم.
ديل كارنگى، انسان روح است يا جسد، ولى اسلام مىگويد: انسان هم روح است، هم جسد.
شخصيّت را به صورتهاى گوناگون تعريف كردهاند: اوّل: عبارت است از حاصل تمامى رفتار و اعمال شخص در سازگارى هاى اجتماعى خود، دوّم: عبارت است از مجموع نفسانيّات.
شخصيت انسان: 1. ارزش انسان به خواستههاى اوست. 2. تشخصطلبى خصوصاً در نوجوانان و جوانان. 3. عوامل تشخصطلبى چيست؟. 4. بى شخصيتى و مشكلات آن. 5 . درمان بى شخصيتى
اختلالات شخصيّت يا Personality Disorder نتيجه دو چيز است: يكى توارث و ديگرى محيط.
كسى كه در كار خود داراى شخصيّتى قوى است: اوّلاً: اصرار مىورزد. ثانياً: كوشا و پرتلاش است. ثالثاً: داراى روحيه سازگارى و مدارا نمودن است. رابعاً: داراى ثبات در عزم و تصميمگيرى است.
بيمارىِ شخصيّت زمانى است كه: اوّلاً: شخص به علل گوناگون سازگارى خود را از دست مىدهد. ثانياً: شغل و حرفه خود را رها مىكند.
معمولاً شخصيّت به سه صورت دچار اختلال مىشود: اوّل تزلزل شخصيّت، دوّم تعدّد شخصيّت، سوّم فساد شخصيّت.
1. نگرانى از آداب اجتماعى 2. بى حوصلگى 3. بى تجربگى. 4. نداشتن الگو براى آشنائى با مردم. 5. ضعف اراده. 6. ترس از قبول مسئوليت است. 7. ترس از همانند سازى با ديگران است.
انسان داراى خَلْق و خُلْق است و تغيير هريك خطى بزرگ خواهد بود و انسانرا دچار اختلال مىكند.
در اين نوع از اختلالات شخص بيمار داراى وضعيّت خاصّى است:
1. با وجود اينكه داراى هوش و تعليم و تربيت است، قادر نيست تا خود را با جامعه تطبيق دهد. 2. مهربان است. 3. راحت طلب است. 4. نالايق است. 5. بى ابتكار است. 6. گاهى اوقات منزوى و گوشه نشين مىشود. 7. گاهى بىاحساس مىشود. 8. در حالات وى از نظر اخلاقى نوساتى ديده مىشود. 9. زمانى افسرده و زمانى ديگر پرجوش و خروش است. 10. گاهى به همه سوء ظن دارد. 11. حسّ حسادت در او ديده مىشود.
در اين حالت بيمار در تطابق اجتماعى دچار اختلال مىشود و بيمار به انواع و اقسام انحرافات گرفتار مىگردد.
شخصيّت بهنجار و نابهنجار: 1. در اين حالت شخص از لحاظ اجتماعى هدفى پسنديده دارد. 2. فعّاليّت هاى او متوجّه رسيدن به هدفى است كه دارد. 3. از دنبال نمودن آن بسيار خرسند مىشود. 4. از زندگى خود راضى و خوشنود است.
در حالى كه درست عكس همه اين حالات، در بيمارانى ديده مى شود كه دچار حالت ناهنجارى شخصيّت هستند، كه آنرا نابهنجار مىگويند.
شخصيّت نِوْرُوتيك: نِوْرُوزها بيمارى هاى روانى نسبتاً خفيف هستند، و نشانىهاى اين بيمارى: اوّل: خستگى مفرط و بيش از حد، دوّم: دردها و آلام بدنى و جسمانى، سوّم: كم شدن حافظه، چهارم اختلال در حس و حركت، پنجم: اضطراب غير طبيعى است. - اين اختلالات موجب ناسازگارى هاى شخص بيمار مىگردد - ششم: در بعضى از موارد نورزها ترديد و عدم توانائى در تصميمگيرى فوق العاده و غير طبيعى است.
پِسيكُوتْراپى نِوْرُوزْها: معالجه بيماران روانى با وسائل روانشناسى را پِسيكُوتْراپى مىگويند و داراى مراحل گوناگون و جالبى است كه مىتواند بعضى از علائم بيمارى را از ميان بردارد: اوّل: گوش دادن به سخنان بيمار، دوّم: همدردى نمودن با بيمار، سوّم: پند و نصيحت دادن و موعظه بيمار، چهارم: تلقين در خواب »هيپنوتيزم«.
معالجه پِسيكُونِوْرُوزْها: امروز پِسيكاناليزْ شايعترين راه معالجه پِسيكُونِوْرُوزْها مىباشد، كه از اين راه بيمار:
1. آنچه به ذهنش مىآيد نقل مىكند.
2. رؤياهاى بيمار در روشن كردن انگيزههاى نهانى وى كمك بزرگى مىكند.
3. آشناشدن بيمار با انگيزههاى واقعى خود در درمان بهتر بيمار بسيار مؤثّر است.
اختلالات شديد روحى را پِسيكُوزْ و گرفتاران اين نوع از اختلالات را پِسيكُوتيكْ مىگويند، شخصيّت بيمار در حالتهاى پسيكوتيك دچار توهّم و پندار و خيال مىشود، به طوريكه:
1. رابطه خود را با جهان اطراف خود كاملاً قطع كرده است.
2. اطمينان دارد كه آنچه مىپندارد واقعيّت است.
3. فكر مىكند همه مردم جهان در خطاء و گمراهى هستند.
آيا انسان با شخصيّت و با فضيلت چه كسى است؟ و شخصيّت عالى كدام است؟ به اين سؤال پاسخهاى مختلفى مىتوان داد، ولى دارا بودن چهار شرط مهم لازم و ضرورى به نظر مىآيد، تا بتوانيم كسى را داراى شخصيّتى قوىّ و عاقل بدانيم:
أول: در زندگى خود به ميزانها و اصولى صحيح معتقد و مؤمن باشد. زيرا در هر جامعهاى ميزانها و اصولى وجود دارند كه بايد با آنها زندگى كرد و از وجود آنها بهرهمند شد، و اگر مورد بى توجّهى قرار بگيرند نظام اجتماعى در هم مىريزد، مانند نظام خانواده، و تشكيل خانواده بر اساس ميزانهائى خاص، و اصولى كه بسيار مورد احترام هستند، مانند:
1. اصل تفاهم
2. اصل مدارا و سازگارى
3. اصل احترام متقابل
4. اصل عشق و علاقه و دوستى
5. اصل همدلى
6. اصل همدردى
7. اصل گذشت و ايثار
8. اصل فداكارى
9. اصل همراهى و...
دوّم: عاقل و خردمند باشد. زيرا هركارى كه بر اساس عقل و خرد شكل بگيرد به انجام مىرسد و نتيجه مىدهد.
سوّم: در تحقق آمال و اهداف خويش داراى ارادهاى محكم و استوار باشد. زيرا براى تحقّق بخشيدن به آمال و آرزوها و هدفهاى خويشتن به آن نيازمند است.
چهارم: واجد تمامى فضائل اخلاقى باشد. سرمايه اخلاق سرمايهاى بىنظير و ارزشى بى بديل است، و دارا بودن آن بهترين كمالات انسانى محسوب مىشود. البته فقدان هريك از اين اصول چهارگانه، دليلى واضح و روشن براى تنزّل و انحطاط شخصيّت انسانها است.
اوّلين ميزان شخصيّت، پاى بندى به ميزانها و اصول صحيح
دوّم، عقل و خردمندى
سوّم، داشتن ارادهاى قوى
چهارم، دارا بودن فضائل اخلاقى است.
محمد فريد وجدى مىگويد: تربيت عقلانى را غير از تربيت روحانى دانسته و مىگويد، ممكن است كسى دانا و بصير و خردمند و باهوش باشد، و لكن اعمالش مبتنى بر اصول اخلاقى نباشد، و پليدى روحش سبب بروز كارهاى زشت و ناپسند گردد.
براى آنكه ملّت و جامعهاى آزاد و مرفّه زندگى كند، و از هوش و استعداد و كفايت و لياقت افراد خود حدّاكثر استفاده را بنمايد، بايد:
1. آزادى قلم و بيان داشته باشد.
به چند مطلب توجه كنيد:
اوّل: آزادى چيست؟
دوّم: اثرات آزادى چيست؟
سوّم: حريت و آزادى آرزوى ديرينه بشر است.
چهارم: مبارزه براى كسب آزادى.
پنجم: برده دگران مباش.
ششم: موانع آزادى چيست؟
2. بايد به افراد ايمان داشته باشد.
3. بايد به شخصيّت افراد احترام بگذارد.
4. با گسترش عدالت اجتماعى و امنيّت قضائى نبايد بگذارد شخصيّت افراد به آسانى دستخوش هوى و هوس متصدّيان امور واقع شوند.
5. نبايد اجازه دهد كسانى كه داراى فكر و عقيده صحيح هستند به زنجير كشيده مىشوند.
6. نبايد بگذارد متملّقان و فرومايگان، جاى صاحبان فكر و عقده را بگيرند. كه در اين صورت علم و تقوا و شرافت، موجب عقب ماندگى و محروميّت، و پستى و فرومايگى موجب ترقّى و پيشرفت معرّفى خواهد شد.
بر اثر تجربيّات سودمندى است كه در زندگى به دست مىآيد، زيرا در زندگى به هرچه برخورد كنيم در ما مؤثّر واقع مىشود، با اين تفاوت كه بعضى وقايع اثرى ناچيز در ذهن ما به جاى مىگذارند، و برخى ديگر شديداً ما را تحت تأثير خود قرار مىدهند.
وارونه شدن ارزشها عامل سقوط جامعه است، نه حاصل صعود.
دوازده راه سبب رشد و تكامل شخصيّت انسان مىشود:
اوّل: حسّ سلوك با ديگران.
دوّم: نهراسيدن از ناكامى
سوّم: سازگارى با ديگران
چهارم: دورى از رنج و غصّه
پنجم: بخنديد و بر جدّيت و پشتكار خود بيفزاييد
ششم: زود رنج نباشيد
هفتم: مشكلات را عاقلانه و با ارادهاى محكم از ميان برداريد
هشتم: سعى كنيد قوه خيال باعث رشد شما باشد
نهم: به گذشته پناه بردن
دهم: پناه نبردن به گذشته
يازدهم: دورى از پرخاشجوئى و لاف زنى و گزافه گوئى و مسخرگى و خشونت و بىادبى و گوشهنشينى و به بيمارى پناه بردن
دوازدهم: هميشه در زندگى هدفى عالى و انسانى داشته باشيد، و در نيل به آن هدف كوشش و مجاهده نمائيد، و بدانيد كه خوشبختترين مردم، زيباترين يا متموّل ترين و يا مقتدرترين افراد نيستند، بلكه آن مردمى نيكبخت و كامران هستند كه چهار صفت مهم را دارا باشند:
نيكبختان و كامرانان
اوّل: همّت مردانه و دل پر مهر و خُلق خوش دارند
دوّم: پيوسته در صدد اصلاح خويشند
سوّم: ناملايمات را به آسانى تحمّل مىكنند
چهارم: همه را دوست مىدارند و به درد دل آنها توجّه مىكنند.
براى آنكه به يك شخصيّت كامل و برجسته نائل شويد، بايد صفات زير را دارا شويد:
اوّل: مردم را دوست بداريد و با آنان همكارى داشته باشيد
دوّم: از خودخواهى بپرهيزيد و با ملاحظه و مؤدّب باشيد
سوّم: از نظر وضع ظاهر خوش رو و خوش بيان و خوش لباس باشيد
چهارم: قسمتى از وقت خود را صرف مطالعه كتابهاى مفيد و علمى كنيد، و در عين حال از فعّاليّت جسمى و ورزشهاى صحيح و تفريحات سالم غافل نباشيد
پنجم: به شغل خود علاقهمند باشيد و در راه آن كوشش فروان نمائيد
ششم: از زندگى ترس و واهمه نداشته باشيد، و اگر كارى مطابق ذوق شما صورت نگرفت به خود اعتماد داشته باشيد و عصبانى نشويد.
قال على عليه السلام: المرء مخبوء تحت لسانه. شخصيت مرد زير زبان او مخفى است.[29]
توضيح: (وابسته به گفتار اوست).
قال على عليه السلام: من كرمت عليه نفسه هانت عليه شهواته. كسى كه خود را گرامى دارد، هوا و هوس را خوار شمارد.[30]
توضيح: (آنكه براى شخصيت خود ارزش قائل باشد خود را اسير هوى و هوس نمىكند)
ضرب المثلها و داستان:
أحْمَقُ مِنْ حَبَنَّقِهْ
داستان حبنّقه
تن آدمى شريف است به جان آدميت = نه همين لباس زيباست نشان آدميت
اگر آدمى به چشم است و دهان و گوش و بينى = چه ميان نقش ديوار و ميان آدميت
با شناخت واقعى از شخصيت انسانى مىتوان از وجود خود بهره بردارى بيشترى نمود.
چكيده
خلاصه
مقدمه
ناهنجارى هاى شخصيّت
تعريف شخصيّت
تعريف اوّل
تعريف دوّم
شخصيت انسان
اختلالات شخصيّت
داستانها
احساس شكستها در اثر
اختلال سرشتى شخصيّت
اختلال صفات شخصيّت
شخصيّت بهنجار و نابهنجار
شخصيّت نِوْرُوتيك
پِسيكُوتْراپى نِوْرُوزْها
معالجه پِسيكُونِوْرُوزْها
شخصيّتهاى پِسيكُوتيك
فقر شخصيّت
چهار شرط مهم
ويژگى هاى مردم بى قيد و بند (اعضاء حزب باد)
محمد فريد وجدى مىگويد
به چند مطلب توجه كنيد
رشد شخصيّت
عوامل سقوط جامعه
عوامل رشد و تكامل شخصيّت
دوازده راه سبب رشد و تكامل شخصيّت انسان مىشود
نيكبختى و كامرانى
شخصيت كامل و برجسته
روايات
ضرب المثلها
اشعار
نتيجه
پاورقى ها
منابع
مقاله:
مقدمه
انسان داراى دو بُعد جسد (شخص) و روح (شخصيت) است كه گاهى دچار ناهنجارى هائى در هر يك مىشود و ما به بررسى آن مىپردازيم[]. ديل كارنگى، انسان روح است يا جسد.
اسلام مىگويد: انسان هم روح است و هم جسد.
ناهنجارى هاى شخصيّت [1].
شخصيّت را به صورتهاى گوناگون تعريف كردهاند:
شخصيّت عبارت است از حاصل تمامى رفتار و اعمال شخص در سازگارى هاى اجتماعى خود [2].
شخصيّت عبارت است از مجموع نفسانيّات [3].
1. ارزش انسان به خواستههاى اوست.
2. تشخصطلبى خصوصاً در نوجوانان و جوانان
3. عوامل تشخصطلبى چيست؟
4. بى شخصيتى و مشكلات آن.
5. درمان بى شخصيتى
شخصيّت نتيجه دو چيز است: يكى توارث و ديگرى محيط.
كسى كه در كار خود داراى شخصيّتى قوى است:
اوّلاً: اصرار مىورزد.
ثانياً: كوشا و پرتلاش است.
ثالثاً: داراى روحيه سازگارى و مدارا نمودن است.
رابعاً: داراى ثبات در عزم و تصميمگيرى است.
مانند حضرت موسى عليه السلام كه خدا مىفرمايد:
اذْهَبْ إلى فِرْعَوْنَ إنَّهُ طَغى[5]
به سوى فرعون برو كه او سر به طغيان برداشته است.
و حضرت موسى عليه السلام با قدرت خطاب به فرعون مىفرمايد:
حَقيقٌ عَلى أنْ لا أقُولَ عَلَى اللَّهِ إلاَّ الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُمْ بِبَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَني إسْرائيلَ[6]
سزاوار است كه به خداوند جز سخن حق نسبت ندهم، به راستى كه معجزهاى از سوى پروردگارتان برايتان آوردهام، پس بنى اسرائيل را همراه من بفرست.
بيمارىِ شخصيّت زمانى است كه:
اوّلاً: شخص به علل گوناگون سازگارى خود را از دست مىدهد.
ثانياً: شغل و حرفه خود را رها مىكند.
معمولاً شخصيّت به سه صورت دچار اختلال مىشود:
صورت اوّل تزلزل شخصيّت:
در اين حالت بيمار بين شخصيّت گذشته و شخصيّت فعلى خود اختلاف عميقى احساس مىكند، مانند فرزند ديروز و همسر امروز.
صورت دوّم تعدّد شخصيّت:
در اين حالت براى بيمار شخصيّت جديدى به وجود مىآيد، و رفتار و افكار و روش مخصوصى پيدا مىكند و دچار دوگانگى شخصيّتى مىشود، و دچار دوگانگى شخصيت مىگردد.
صورت سوّم فساد شخصيّت:
در اين حالت بيمار بكلّى خود را فراموش مىكند و ديگرى را به جاى خويشتن فرض نموده و مثلاً در مقام گفتار خود را با سوّم شخص مفرد به كار مىبرد. اين نوع اختلال شخصيّت در فلج عمومى مشاهده مىشود.
أحْمَقُ مِنْ حَبَنَّقِهْ
حبنّقه: فردى كند ذهن بود كه حتّى گاهى نام خود را نيز فراموش مىكرد، لذا مادرش نام وى را بر پوسته كدوئى نوشته و با نخى به گردن وى آويخت، تا خود را فراموش نكند، روزى در گوشهاى خوابش برد، رندى از آنجا مىگذشت او را ديد، با ملايمت نخ را از گردن وى باز نموده و به گردن خود بست و مقابل او نشست، طولى نكشيد بيدار شد، چون پوسته كدو را به گردن خود نديد و به گردن ديگرى ديد، با خود مىگفت: اگر من منم، پس اون كيه، و اگر اون منه، پس من كيم.
1. نگرانى از آداب اجتماعى است.
2. بى حوصلگى است.
3. بى تجربگى است.
4. نداشتن الگو براى آشنائى با مردم است.
5. ضعف اراده است.
6. ترس از قبول مسئوليت است.
7. ترس از همانند سازى با ديگران است.
انسان داراى خَلْق و خُلْق است و تغيير هريك خطى بزرگ خواهد بود و انسانرا دچار اختلال مىكند.
در اين نوع از اختلالات شخص بيمار داراى وضعيّت خاصّى است:
1. با وجود اينكه داراى هوش و تعليم و تربيت است، قادر نيست تا خود را با جامعه تطبيق دهد.
2. مهربان است.
3. راحت طلب است.
4. نالايق است.
5. بى ابتكار است.
6. گاهى اوقات منزوى و گوشه نشين مىشود.
7. گاهى بىاحساس مى شود.
8. در حالات وى از نظر اخلاقى نوساتى ديده مىشود.
9. زمانى افسرده و زمانى ديگر پرجوش و خروش است.
10. گاهى به همه سوء ظن دارد.
11. حسّ حسادت در او ديده مىشود.
خداوند متعال در مورد اينگونه افراد مىفرمايد:
لهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجيبُونَ لَهُمْ بِشَيْءٍ إلاّ كَباسِطِ كَفَّيْهِ إلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ وَ ما دُعاءُ الْكافِرينَ إلاّ فى ضَلالٍ[7]
فراخواندن راستين او راست، و كسانى كه [مشركان] به جاى او مىخوانند [و مىپرستند] به آنان هيچ گونه پاسخى نمىدهند، مگر همانند كسى كه گشاينده دستان خويش به سوى آب است، تا آن را به دهانش برساند و آن رسنده به آن نيست، و دعاى كافران جز بيراه نيست.
در اين حالت بيمار در تطابق اجتماعى دچار اختلال مىشود و بيمار به انواع و اقسام انحرافات گرفتار مىگردد [8].
1. در اين حالت شخص از لحاظ اجتماعى هدفى پسنديده دارد.
2. فعّاليّت هاى او متوجّه رسيدن به هدفى است كه دارد.
3. از دنبال نمودن آن بسيار خرسند مىشود.
4. از زندگى خود راضى و خوشنود است.
در حالى كه درست عكس همه اين حالات، در بيمارانى ديده مى شود كه دچار حالت ناهنجارى شخصيّت هستند، كه آنرا نابهنجار مىگويند.
اين مطلب را در قرآن به روشنى مىبينيم، آنجا كه مىفرمايد:
و لَمّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرينَ [9]
و چون با جالوت و سپاهيانش رو در رو شدند گفتند پروردگارا بر ما [باران] صبر فرو ريز و گامهاى ما را استوار بدار و ما را بر خدانشناسان پيروز گردان.
نِوْرُوزها بيمارى هاى روانى نسبتاً خفيف هستند، و نشانىهاى اين بيمارى:
نشانى اوّل: خستگى مفرط و بيش از حد
نشانى دوّم: دردها و آلام بدنى و جسمانى
نشانى سوّم: كم شدن حافظه
نشانى چهارم اختلال در حس و حركت
نشانى پنجم: اضطراب غير طبيعى است.
اين اختلالات موجب ناسازگارى هاى شخص بيمار مىگردد.
نشانى ششم: در بعضى از موارد نورزها ترديد و عدم توانائى در تصميمگيرى فوق العاده و غير طبيعى است.
خداوند در مورد آنان اينگونه مىفرمايد:
فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أليمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ [10]
در دلهايشان بيمارىاى هست و خداوند بر بيماريشان بيفزايد، و به كيفر دروغى كه مىگفتند عذابى دردناك [در پيش] دارند.
معالجه بيماران روانى با وسائل روانشناسى را پِسيكُوتْراپى مىگويند و داراى مراحل گوناگون و جالبى است كه مىتواند بعضى از علائم بيمارى را از ميان بردارد:
مرحله اوّل: گوش دادن به سخنان بيمار
مرحله دوّم: همدردى نمودن با بيمار
مرحله سوّم: پند و نصيحت دادن و موعظه بيمار
مرحله چهارم: تلقين در خواب »هيپنوتيزم«.
امروز پِسيكاناليزْ شايعترين راه معالجه پِسيكُونِوْرُوزْها مىباشد، كه از اين راه بيمار:
1. آنچه به ذهنش مىآيد نقل مىكند.
2. رؤياهاى بيمار در روشن كردن انگيزههاى نهانى وى كمك بزرگى مىكند.
3. آشناشدن بيمار با انگيزههاى واقعى خود در درمان بهتر بيمار بسيار مؤثّر است.
اختلالات شديد روحى را پِسيكُوزْ و گرفتاران اين نوع از اختلالات را پِسيكُوتيكْ مىگويند.
شخصيّت بيمار در حالتهاى پسيكوتيك دچار توهّم و پندار و خيال مىشود، به طوريكه:
1. رابطه خود را با جهان اطراف خود كاملاً قطع كرده است.
2. اطمينان دارد كه آنچه مىپندارد واقعيّت است.
3. فكر مىكند همه مردم جهان در خطاء و گمراهى هستند [12].
كمبود شخصيت يكى از مسائلى است كه انسان را دچار مشكلات فراوان مىكند، با اين كه خداوند بشر را ارزشمند آفريده و در قرآن مىفرمايد:
ثُمَّ كانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوّى.
سپس خون بستهاى بود كه [خداوندش] آفريد و بسامان كرد.
فجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ اْلأُنْثى.
و از آن جفتى نرينه و مادينه پديد آورد[13].
الَّذى خَلَقَ فَسَوّى.
همانكه آفريد و سامان بخشيد.
وَ الَّذى قَدَّرَ فَهَدى.
همان كسى كه اندازهآفرينى و رهنمايى كرد[14].
لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ فى احْسَنِ تَقْويمٍ.
به راستى كه انسان را در بهترين قوام آفريدهايم.
ثُمَّ رَدَدْناهُ اسْفَلَ سافِلينَ.
سپس او را به فرودين فرود بازگردانديم.
إلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فَلَهُمْ اجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ.
مگر كسانيكه ايمان آوردهاند و كارهاى شايسته كردهاند، كه ايشان را پاداشى ناكاسته [بىمنت] است[15].
وَ قالَ الَّذِى اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لاِمْرَأتِهِ أكْرِمى مَثْواهُ عَسى أنْ يَنْفَعَنا أوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ كَذلِكَ مَكَّنّا لِيُوسُفَ فِى اْلأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْويلِ اْلأَحاديثِ وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أمْرِهِ وَ لكِنَّ أكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ.
و كسى كه اهل مصر بود و او را خريده بود، به همسرش گفت قدر او را بدان، چه بسا به ما سود رساند، يا به فرزندى بگيريمش، و بدينسان يوسف را در آن سرزمين تمكن بخشيديم، تا سرانجام به او تعبير خواب بياموزيم، و خداوند سررشته كار خويش را در دست دارد، ولى بيشتر مردم نمىدانند[16].
فقر شخصيّت را در جامعههائى بيشتر مىتوان ديد كه از جهات گوناگونى عقب افتاده به حساب مىآيند و در اين گونه جوامع اكثراً افراد فاقد شخصيّت هستند، و از خود فكر و اراده و ايمان به هدفى عالى و برجستهاى ندارند[11].
خداوند مىفرمايد:
إيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فى بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ وَ إنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ قُلْ كُلُّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ حَديثاً.
هر جا كه باشيد - و لو در دژهاى استوار سر به فلك كشيده - مرگ شما را فراخواهد گرفت، و چون به ايشان خيرى برسد مىگويند اين از سوى خداوند است، و اگر شرى به ايشان برسد مىگويند اين از سوى توست، بگو همه از سوى خداوند است، اين گروه را چه مىشود كه به نظر نمىرسد سخنى دريابند[17].
حضرت على عليه السلام مىفرمايد:
لافقر كالجهل، و لا غنى كالعقل و لا ميراث كالادب [18].
آيا انسان با شخصيّت و با فضيلت چه كسى است؟ و شخصيّت عالى كدام است؟
به اين سؤال پاسخهاى مختلفى مىتوان داد، ولى دارا بودن چهار شرط مهم لازم و ضرورى به نظر مىآيد، تا بتوانيم كسى را داراى شخصيّتى قوىّ و عاقل بدانيم:
شرط أول: در زندگى خود به ميزانها و اصولى صحيح معتقد و مؤمن باشد.
زيرا در هر جامعهاى ميزانها و اصولى وجود دارند كه بايد با آنها زندگى كرد و از وجود آنها بهرهمند شد، و اگر مورد بى توجّهى قرار بگيرند نظام اجتماعى در هم مىريزد، مانند نظام خانواده، و تشكيل خانواده بر اساس ميزانهائى خاص، و اصولى كه بسيار مورد احترام هستند، مانند:
1. اصل تفاهم
2. اصل مدارا و سازگارى
3. اصل احترام متقابل
4. اصل عشق و علاقه و دوستى
5. اصل همدلى
6. اصل همدردى
7. اصل گذشت و ايثار
8 - اصل فداكارى
9. اصل همراهى و....
شرط دوّم: عاقل و خردمند باشد.
زيرا هركارى كه بر اساس عقل و خرد شكل بگيرد به انجام مىرسد و نتيجه مىدهد.
شرط سوّم: در تحقق آمال و اهداف خويش داراى ارادهاى محكم و استوار باشد.
زيرا براى تحقّق بخشيدن به آمال و آرزوها و هدفهاى خويشتن به آن نيازمند است.
خداوند متعال در داستان حضرت طالوت از قول مؤمنان نقل مىفرمايد كه:
قالُوا رَبَّنا أفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرينْ[9].
گفتند خدايا به ما صبر عطا فرما، و گامهاى ما را استوار بدار، و ما را بر قوم كافران غالب گردان[19].
شرط چهارم: واجد تمامى فضائل اخلاقى باشد.
سرمايه اخلاق سرمايهاى بىنظير و ارزشى بى بديل است، و دارا بودن آن بهترين كمالات انسانى محسوب مىشود.
البته فقدان هريك از اين اصول چهارگانه فوق، دليلى واضح و روشن براى تنزّل و انحطاط شخصيّت انسانها است.
اوّلين ميزان شخصيّت، پاى بندى به ميزانها و اصول صحيح:
اوّلين ميزان شخصيّت را پاى بندى به ميزانها و اصول صحيح مىدانيم زيرا: بسيارى از افراد جامعه هستند كه به هيچ گونه قيد و بندى، اعمّ از:
دين، آزادگى، اخلاق، حياء، جوانمردى، انصاف، نوع دوستى و غيره پاى بند نيستند.
مسلّم است كه ما به ارزش بالاى ميزانهاى ذكر شده كارى نداريم، ولى يادآور مىشويم كه اينها نيروهاى نگهدارندهاى هستند كه ما را در برابر تمايلات ناشايست و هواهاى نفسانى باطل نگه مىدارند، و نمىگذارند كه تمايلات پست كه از خود خواهى محض ريشه مىگيرند، وجود ما را محلّ تاخت و تاز قرار داده، و تحت سيطره و نفوذ خود قرار دهند.
داراى رنگى خاص نيستند، زيرا هر رنگى كه زمان بپسندد به خود مىگيرند.
در جائى كه نفع و مصلحت در دين دارى باشد متديّن مىشوند، و آنجائى كه مجلس و محفل بى دينان باشد ملحد و كافر مىشوند.
اگر ديكتاتورى و وطن فروشى خيانت به مصالح جامعه و مملكت خريدار داشته باشد، به نوكرى و سر سپردگى تن مىدهند، و به اين خوى ننگين فخر و مباهات هم مىكنند.
اگر دستگاهى از حريّت و مليّت تبعيّت كند آزادى خواه و دوست مىشوند.
(خلاصه عضو حزب باد هستند)
خداوند متعال در باره اخلاق آنها چنين مىفرمايد:
وُ إذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إذا خَلَوْا إلى شَياطينِهِمْ قالُوا إنَّا مَعَكُمْ إنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِئُون.
و چون با مومنان روبهرو شوند، گويند ايمان آوردهايم، و چون با پيشوايان خويش تنها شوند، گويند ما با شما هستيم، ما فقط ريشخند مىكنيم [20].
يا مىفرمايد:
و لِيَعْلَمَ الَّذينَ نافَقُوا وَ قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فى سَبيلِ اللَّهِ أوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعْناكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإيمانِ يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فى قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أعْلَمُ بِما يَكْتُمُونَ.
همچنين منافقان را، كه چون به آنان گفته شد بياييد در راه خدا كارزار كنيد يا به دفاع برخيزيد، گفتند اگر مىدانستيم جنگى خواهد بود، حتماً از شما پيروى مىكرديم، اينان در چنين روزى خود به كفر نزديكتر بودند تا به ايمان، به زبانشان چيزى مىگويند كه در دلهايشان نيست و خداوند به آنچه نهان مىدارند، داناتر است [21].
و حضرت على عليه السلام به كميل بن زياد نخعى مىفرمايد:
... اتباع كل ناعق، يميلون مع كل ريح، لا الى هؤلاء و لا الى هؤلاء.
... بدنبال هر صدائى مىروند، با همراه باد حركت مىكنند، نه اينطرفى هستند، نه آنطرفى.
دستهاى ديگر ممكن است در يك زمان طرفدار دو يا چند عقيده ى مختلف باشند، اين دسته را داراى شخصيّتهاى متضاد مىناميم و داراى صفاتى خاص هستند:
با اصول متباين و هدفهاى متغاير خود را وفق مىدهند، و به قول معروف زرنگ، فرصت طلب و اهل زد و بند هستند، و با سرسپردگى به جناحهاى متضاد به نفع خود بهره مىگيرند، و به اصطلاح همه را بازى مىدهند.
فقط به فكر ارضاى منافع شخصى خود هستند، و به هرچيز و هركس از ديدگاه منافع خود مىنگرند.
ارزش اشياء و امور، بسته به ميزان انتفاعى است كه از آنها مىبرند.
موازين انسانى و اخلاقى در نظر آنان واهى و بى اساس است.
بدبختانه وجود اين دسته فراوان از مردمِ زبونِ بى شخصيّتِ فاقدِ فضائلِ اخلاقى، در جامعه، بلائى خانمانسوز مىباشد، و بسيار كم هستند كسانى كه يك عقيده ى صحيح و منطقى را انتخاب كنند، و در تمام عصر و عمر فكر و قلم و قدم و خلاصه وجود و هستى خود را در راه تحقّق آن آرمانهاى ملّى و وطنى صرف نمايند.
دوّمين ميزان شخصيّت، عقل و خردمندى
دوّمين ميزان شخصيّت را عقل و خردمندى مىدانيم زيرا:
هيچ فضيلت اخلاقى بدون عقل و خردمندى نمىتواند سودمند و مفيد واقع گردد، و چه بسا سبب تباهى شود.
مثلاً انسانى كه به زيور سخاوت و بخشش آراسته است و داراى چنين فضيلت اخلاقى است، چنانچه عاقل و خردمند نباشد ممكن است مال خود را تباه سازد، و به فقر و مسكنت بيفتد، اضافه بر اينكه وجود فضيلت اخلاقى بدون علم و خردمندى تقريباً غير ممكن است، زيرا تشخيص خير و شر و خطا و صواب و زشت و زيبا، از وظايف قوّه ى عاقلهى انسان است.
سوّمين ميزان شخصيّت، داشتن ارادهاى قوى
سوّمين ميزان شخصيّت را داشتن ارادهاى قوى مىدانيم، زيرا:
با دارا بودن صفت اراده است كه مىتوان فهميد، شخص تا چه ميزان در راه مقاصد و اهداف خود ثابت قدم است؟ آيا به كوچكترين چيزى هراسان مىشود و قدرت و ابتكار عمل را از دست مىدهد؟ و يا آنكه چون كوه بر جاى مىايستد و با مشكلات مبارزه مىكند.
پيامبران بزرگوار الهى اينگونه بودهاند، لذا خدا خطاب به پيامبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله مىفرمايد:
فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ ما يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إلاّ ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إلاَّ الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ (46احقاف/35)
پس همانگونه كه پيامبران نستوه، صبر كردند، صبر كن، و براى آنان [عذاب را] به شتاب مخواه.[زيرا] روزى كه آنچه وعدهشان داده شده است، بنگرند، گويى آنان جز ساعتى از يك روز به سر نبردهاند، [اين] پيامى است، پس آيا [قومى] جز قوم ستمكار [مشرك] به نابودى كشانده مىشوند[22].
و به رسول گرامى اسلام مىفرمايد:
فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِى اْلأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ (3آل عمران/159)
به لطف رحمت الهى با آنان نرمخويى كردى، و اگر درشتخوى سخت دل بودى بيشك از پيرامون تو پراكنده مى شدند، پس از ايشان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در [اين] كار با آنان مشورت كن، و چون عزمت را جزم كردى بر خداوند توكل كن، كه خدا اهل توكلرا دوست دارد[23].
چهارمين ميزان شخصيّت، دارا بودن فضائل اخلاقى:
چهارمين ميزان شخصيّت را شرط دارا بودن فضائل اخلاقى مىدانيم، زيرا:
چه بسا انسانهائى كه دانا و با اراده هستند، امّا اين دانائى و اراده را در راه اعمال و افعالى به كار مىبرند كه به حال فرد و جامعه مضرّ و زيانبخش است و به اصطلاح شاعر، دزدى هستند كه با چراغ مىآيند و در نتيجه كالاهاى گزيدهترى مىبرند.
محمد فريد وجدى مىگويد:
تربيت عقلانى را غير از تربيت روحانى دانسته و مىگويد، ممكن است كسى دانا و بصير و خردمند و باهوش باشد، و لكن اعمالش مبتنى بر اصول اخلاقى نباشد، و پليدى روحش سبب بروز كارهاى زشت و ناپسند گردد.
التّربية الرّوحيّة غير التّربية العقليّة فقد يكون الإنسان قوىّ العقل صائب الرّاى بصير بالعواقب و هو معذالك عالم حكيم مطّلع على علم الأخلاق إجمالاً و تفضيلاً و لكنّه خبيث النّفس نزوع الى الشّر ردىّ الطّونيّة سباق الى غايات السّوء خواصّ فى لجج الأباطيل [24].
بسيارند كسانى كه شايد خوب بفهمند امّا فهم خود را پايمال مىكنند و تن به پستى و فرومايگى مىدهند.
بنابراين عقل و خرد تنها ملاك و ميزان انسانيّت نيست، بلكه دارا بودن فضائل اخلاقى نيز شرط اساسى آن است.
چه كنيم تا جامعهاى آزاد و سالم و در عين حال مرفّه داشته باشيم؟
براى آنكه ملّت و جامعهاى آزاد و مرفّه زندگى كند، و از هوش و استعداد و كفايت و لياقت افراد خود حدّاكثر استفاده را بنمايد، بايد:
1. آزادى قلم و بيان داشته باشد [25].
خداوند متعال مىفرمايد:
ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ.
ن [نون]، سوگند به قلم و آنچه نويسند[26].
كه اگر اين آزادى نباشد جهان پر از بدعت مىشود، لذا رسول گرامى اسلام مىفرمايد:
اذا ظهرت البدع فللعالم أن يظهر علمه و الاّ فعليه لعنة الله.
وقتى گذاشتن بدعت در دين خدا آشكار گرديد، وظيفه عالم است كه علمش را ظاهر كند، و گرنه لعنت خدا بر او باد.
به چند مطلب توجه كنيد:
مطلب اوّل: آزادى چيست؟
مطلب دوّم: اثرات آزادى چيست؟
مطلب سوّم: حريت و آزادى آرزوى ديرينه بشر است.
مطلب چهارم: مبارزه براى كسب آزادى
مطلب پنجم: برده دگران مباش زيرا حضرت على عليه السلام به فرزندنش امام مجتبى عليه السلام مىفرمايد:
و لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرّا.
برده ديگران مباش، زيرا خدا تو را آزاد آفريده است [27].
مطلب ششم: موانع آزادى چيست؟
2. بايد به افراد ايمان داشته باشد.
3. بايد به شخصيّت افراد احترام بگذارد.
4. با گسترش عدالت اجتماعى و امنيّت قضائى نبايد بگذارد شخصيّت افراد به آسانى دستخوش هوى و هوس متصدّيان امور واقع شوند.
5. نبايد اجازه دهد كسانى كه داراى فكر و عقيده ى صحيح هستند به زنجير كشيده مىشوند
6. نبايد بگذارد متملّقان و فرومايگان، جاى صاحبان فكر و عقده را بگيرند.
كه در اين صورت علم و تقوا و شرافت، موجب عقب ماندگى و محروميّت، و پستى و فرومايگى موجب ترقّى و پيشرفت معرّفى خواهد شد.
قال رسول الله صلّى الله عليه و آله:
يأتى على الناس زمان... عالمهم منافق و قاريهم ممازق... .
پيامبر اسلام مىفرمايد:
زمانى بر مردم مىآيد كه:... دانشمندانشان منافق اند و قاريان قرآن چاپلوس كنندگان...
قال على عليه السلام: العلماء هم المرابطون فى الثغر الذى يلى على ها ابليس و عفاريته.
رشد شخصيّت بر اثر تجربيّات سودمندى است كه در زندگى به دست مىآيد، زيرا در زندگى به هرچه برخورد كنيم در ما مؤثّر واقع مىشود، با اين تفاوت كه بعضى وقايع اثرى ناچيز در ذهن ما به جاى مىگذارند، و برخى ديگر شديداً ما را تحت تأثير خود قرار مىدهند.
وارونه شدن ارزشها عامل سقوط جامعه است، نه حاصل صعود
دوازده راه سبب رشد و تكامل شخصيّت انسان مىشود:
ما در اجتماع زندگى مىكنيم و زندگى در اجتماع مستلزم حسّ سلوك با ديگران است، اين حسّ سلوك با مشق و تمرين و تعليم انجام مىگيرد، زيرا حسّ سلوك هنرى است و مثل ساير هنرها چون نقّاشى و غيره نيازمند تعليم و تمرين است.
چنانچه نتوانيم با اعمال نيك و شايسته، طرف توجّه و مورد تحسين ديگران واقع شويم و يا در هيچ كار موفّق نشويم و خلاصه نتوانيم با مردم اجتماع سازش و همكارى داشته باشيم، ملول و آزرده و ناكام مىشويم و ناكامى مايه افسردگى و بدبختى و بيمارى و دردمندى ما مىشود.
ناسازگارى ما با ديگران از اين رو است كه نه از منشأ رفتار آنان خبر داريم و نه به علل رفتار خود پى بردهايم.
از آن دسته مردمى نباشيد كه براى خود رنج و غصّه ذخيره كنيد.
به جاى آنكه از جواب سلام نشنيدن و نامرادى، متأثّر و غمگين شويد، بخنديد و بر جدّيت و پشتكار خود بيفزاييد.
اگر فردى زود رنج هستيد، بدانيد كه روحتان گرفتار ناتوانى است و خاطرات تلخ در شعور باطن شما پنهان شده، و اين دشمنان پنهان، شما را به زود رنجى و كينه توزى وبدكارى مىكشانند.
اگر با مشكلى روبرو شديد آن را عاقلانه و با ارادهاى محكم از ميان برداريد، نه اينكه از مشكل فرار كنيد، زيرا فرار از مشكلات بدون آگاهى، شما را به گوشهگيرى و مسخرگى وشوخى و بدگوئى و ايرادگيرى وادار مىكند، و همه اين صفات مايه تنزّل و ناكامى ونامرادى شما خواهد شد.
سعى كنيد قوّه ى خيال، محرّك شما در ترقّى و پيشرفت باشد، نه اينكه شما را به درون خود بكشاند و مغز و اعصابتان را تخدير كرده در زندگى زبون و ناكام گرداند.
يكى از راههائى كه براى گريز از حلّ معمّا و اصلاح خويشتن انتخاب مىكنيد، به گذشته پناه بردن است.
پناه بردن به گذشته، موقّتاً ممكن است خاطر دردمند شما را تسلّى دهد، امّا درد شما را علاج واقعى نمىكند.
پرخاشجوئى و لاف زنى و گزافه گوئى و مسخرگى و خشونت و بىادبى و گوشهنشينى و به بيمارى پناه بردن نيز يكى از راههاى ديگرى است كه براى فرار از مشكلات انتخاب مىكنيد، در حالى كه هيچ كدام دل دردمند شما را تسكين نمىدهد، بلكه بايد اقرار به وجود مشكل كنيد، و عاقلانه در حلّ آن كوشش به خرج دهيد.
هميشه در زندگى هدفى عالى و انسانى داشته باشيد، و در نيل به آن هدف كوشش و مجاهده نمائيد، و بدانيد كه خوشبختترين مردم، زيباترين يا متموّل ترين و يا مقتدرترين افراد نيستند، بلكه آن مردمى نيكبخت و كامران هستند كه چهار صفت مهم را دارا باشند:
صفت اوّل: همّت مردانه و دل پر مهر و خُلق خوش دارند.
صفت دوّم: پيوسته در صدد اصلاح خويشند.
صفت سوّم: ناملايمات را به آسانى تحمّل مىكنند.
صفت چهارم: همه را دوست مىدارند و به درد دل آنها توجّه مىكنند.
براى آنكه به يك شخصيّت كامل و برجسته نائل شويد، بايد صفات زير را دارا شويد:
صفت اوّل: مردم را دوست بداريد و با آنان همكارى داشته باشيد.
صفت دوّم: از خودخواهى بپرهيزيد و با ملاحظه و مؤدّب باشيد.
صفت سوّم: از نظر وضع ظاهر خوش رو و خوش بيان و خوش لباس باشيد.
صفت چهارم: قسمتى از وقت خود را صرف مطالعه كتابهاى مفيد و علمى كنيد، و در عين حال از فعّاليّت جسمى و ورزشهاى صحيح و تفريحات سالم غافل نباشيد.
صفت پنجم: به شغل خود علاقهمند باشيد و در راه آن كوشش فروان نمائيد.
صفت ششم: از زندگى ترس و واهمه نداشته باشيد، و اگر كارى مطابق ذوق شما صورت نگرفت به خود اعتماد داشته باشيد و عصبانى نشويد.
و لذا در بحث كرامت انسان اين موضوع مهم قابل توجه است كه خداوند متعال مىفرمايد:
وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنى آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً.
و به راستى كه فرزندان آدم را گرامى داشتيم و آنان را در خشكى و دريا [بر مركب مراد]روانه داشتيم و به ايشان از پاكيزهها روزى داديم و آنان را بر بسيارى از آنچه آفريدهايم، چنانكه بايد و شايد برترى بخشيديم[28].
قال على عليه السلام: المرء مخبوء تحت لسانه. شخصيت مرد زير زبان او مخفى است.[41]
توضيح: (وابسته به گفتار اوست).
قال على عليه السلام: من كرمت عليه نفسه هانت عليه شهواته. كسى كه خود را گرامى دارد، هوا و هوس را خوار شمارد.[42]
توضيح: (آنكه براى شخصيت خود ارزش قائل باشد خود را اسير هوى و هوس نمىكند)
احمق من حبنّقه، به كسى گفته مىشود كه از لحاظ شخصيتى وابسته به ديگران است و از ارزشهاى خويش غافل.
تن آدمى شريف است به جان آدميت = نه همين لباس زيباست نشان آدميت
اگر آدمى به چشم است و دهان و گوش و بينى = چه ميان نقش ديوار و ميان آدميت
براى بررسى بيشتر به منابع زير مراجعه شود:
1. تفسير نمونه كه 274 مورد بحث پيرامون موضوع شخصيت دارد، خصوصاً جلد 1، صفحات 13 و 80 و 95 و 99 و 118 كه پيرامون تقوا و شخصيت و تمركز و دوگانگى و چندگانگى شخصيت (وحدت يا چندگانگى) فقدان شخصيت و روياروئى با حوادث، افتتاحها توسط شخصيت و ارتباط با آن آغاز مىشود و ميزان شخصيت و روى كار آمدن افراد بى شخصيت، نادان و چاپلوس و نتيجه آن و صدها موضوع ديگر سخن دارد.
تذكر: كدهاى ارائه شده زير در وب سايت ام الكتاب در بخش جستجو در منابع قابل شناسائى و دسترسى هستند.
2. كد 11277، صفحات 49 و 52 و 63 در موضوع: گناه نگفتن، و سوره منافقون، آيه 21 و بقره، 169 و 268 و توبه، 67 و 71 و مدثر، 38 و اسراء 7 آمده است.
3. كد 0217، صفحات 41 تا 88، فرويد و شخصيت آدمى.
4. كد 0305، صفحه 17، شخصيت پرستى و بردگى فكرى.
5. كد 0310، صفحه 108، ويژگيهاى مشخص و شخصيتى پدر و مادر.
6. كد 0403، صفحه 137، معيار شخصيت انسان.
7. كد 0404، صفحه 121، بچهها را تشويق كنيد با شخصيتها همانند سازى كنند.
8. كد 0409، صفحه 90، كمروئى بر رشد و تحول مطلوب شخصيت اجتماعى چه تاثيرى دارد؟.
9. كد 0414، صفحه 64، شخصيتها، اصحاب، قبايل، حيوانات، مكانها و... .
10. كد 0702، صفحه 175، عوامل موثر در شكلگيرى و تحول شخصيت.
11. كد 0914، صفحه 69، شير و تاثير آن در شخصيت فرزند.
12. كد 1188، صفحه 38، شخصيت زن از ديدگاه قرآن.
13. كد 1197، صفحه 34، شخصيت مستقل زن.
14. كد 11221، صفحه 38، نخستين سنگ زير بناى شخصيت انسان.
15. كد 11271، صفحه 22، حفظ شخصيت ديگران از نظر اسلام.
16. كد 11284، صفحه 13، نقش شخصيتهاى آفرينشگر.
17. كد 11292، صفحه 56، ترور شخص يا شخصيت.
18. كد 3027، صفحه 37، شخصيت حضرت محمد صلى الله عليه و آله پيش از بعثت
19. كد 11365، صفحه ؟؟؟ پيامبر صلى الله عليه و آله پرنفوذترين شخصيت.
20. كد 11455، صفحه 71، شخصيت و سيرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله.
21. كد 11451، صفحه 26، يگانگى در شخصيت امام على عليه السلام.
22. كد 2401، ابعاد گوناگون شخصيت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها.
23، كد 2924، صفحه 64، شخصيت ممتاز سالار شهيدان عليه السلام
24. كد 11473، صفحه 70، جدول شخصيتها.
25. كد 11474، صفحه 96، جدول شخصيتها.
26. كد 1310، صفحه 67، كاهش شخصيت و مقام زن.
27. كد 1323، صفحه 91، دانشمندان در معرفى هويت و شخصيت زن گفتهاند.
28. كد 1326، صفحه 140، بخش ششم، طرز تشكيل وجدان و شخصيت زن.
29. كد 1804، صفحه 56، اختلاف كثيرى كه مسيحيها در شخصيت لوقا دارند كه قطعا از حواريين نبوده.
30. كد 2410، صفحه 49، اثاث خانه ى با شخصيتترين عروس و داماد بشريت.
31. كد 2413، صفحه 227، شخصيت.
32. كد 2905، صفحه 114، شخصيت اجتماعى زن.
33. كد 2907، صفحه 21، حق شخصيت.
34. كد 1131، صفحه 22، دورنماى شخصيت وى (خواجه نصير الدين طوسى).
35. كد 1121، صفحه 62، شخصيت جهانى آيت الله بروجردى.
36. كد 2930، صفحه 77، ...كننده پيشرفت كامل عشق و ترقى شخصيت اوست.
37. كد 2935، صفحه 49، كودكستان و اثرات آن در اينده و شخصيت كودك.
38. كد 2940، صفحه 37، معلم سرمشق شخصيت.
39. كد 3304، صفحه 126، وقتى سفر مىكنيد شخصيت حرفهاى خود را حفظ نمائيد.
40. كد 3022، صفحه 239، با شخصيت واقعى عايشه آشنا شويم.
آنچه از اين بحث مىتوان نتيجهگيرى نمود در حقيقت شناخت انسان و شخصيتهاى گوناگون موجود در اوست تا با اين شناخت اختلالهاى شخصيتى و عوامل آنها معلوم گردد و راههاى مبارزه با آنها نيز بررسى شود و در نهايت انسان به يك شخصيت برجسته و ممتاز دسترسى پيدا كند، و اين همان چيزى است كه اسلام از انسان مىطلبد.
1. قرآن كريم
2. تعريف و علل و اقسام بيماريهاى روانى.
3. تمله، ويدا، اسلام و آزادى اجتماعى. سياسى
4. جلالى، دكتر مهدى، روانشناسى پرورشى
5. دكتر صناعى، اصول روانشناسى، ترجمه، صفحه 168 تا 175 باختصار.
6. دكتر فرّخ، روانپزشكى، جلد 2
7. روانشناسى از لحاظ تربيت
8. غرر الحكم
9. گلستانى، دكتر سيد هاشم، بيمارى هاى روانى، معلول و علل روحى
10. وجدى، فريد، دائرة المعارف، چاپ دوّم، جلد 2
1. دكتر سيد هاشم گلستانى، بيمارى هاى روانى، معلول و علل روحى
2. دكتر مهدى جلالى، روانشناسى پرورشى، صفحه 461
3. روانشناسى از لحاظ تربيت، صفحه 488
4. پِرْسُوناليتى ديزُورْدِرْ، Personality Disorder
5. طه، آيه 24
6. اعراف، آيه 105
7. رعد، آيه 14
8. روانپزشكى، تأليف آقاى دكتر فرّخ، جلد 2، صفحه 292
9. بقره، آيه 250
10. بقره، آيه 10
11. دكتر صناعى، اصول روانشناسى، ترجمه، صفحه 168 تا 175 باختصار
12. PsychoPatic
13. قيامه، آيات: 38 و 39
14. اعلى، آيات: 2 و 3
15. تين، آيات: 4 تا 6
16. يوسف، آيه 21
17. نساء، آيه: 78
18. غررالحكم
19. بقره، آيه 250
20. بقره، آيه 14
21. آل عمران، 167
22. احقاف، آيه 35
23. آل عمران، آيه 159
24. فريد وجدى، دائرة المعارف، چاپ دوّم، جلد 2، صفحه 475
25. براى توضيح بيشتر به كتاب اسلام و آزادى اجتماعى، سياسى، تاليف: ويدا تمله و سيد محمد رضا ابطحى، و نيز به موضوع آزادى از فيشهاى منبر اين حقير مراجعه شود.
26. قلم، آيه 1
27. ويدا تمله، اسلام و آزادى اجتماعى سياسى
28. اسراء، آيه 70
29. دشتى محمد، نهج البلاغه.
30. دشتى محمد، نهج البلاغه، حكمت 449.